نویسنده: تمیم عطایی، خبرنگار در تبعید
مقدمه
در هیچ نقطهای از جهان معاصر، جز افغانستانِ زیر سلطه طالبان، آموزش با چنین دشمنی همهجانبه و بیامان روبهرو نشده است. از روز سقوط کابل در ۱۵ آگست ۲۰۲۱، طالبان بهگونهای سیستماتیک و مرحلهبهمرحله دروازههای آموزش را بر روی دختران بستند: نخست مکاتب متوسطه و لیسه، سپس دانشگاهها، و اکنون حتا مدارس دینی دخترانه که خودشان روزگاری بهعنوان «بدیل شرعی» آموزش مدرن معرفی کرده بودند.
این روند نشان میدهد که سیاست طالبان نه فقط محدودسازی آموزش مدرن، بلکه حذف مطلق دانش و خاموشساختن هر شکلی از سواد و آگاهی برای زنان است. آنها بهتدریج تمام منافذ ممکن برای دسترسی دختران به دانش را بستهاند تا هیچ روزنهای برای پرورش اندیشه مستقل باقی نماند.
بر اساس گزارش «العربیه فارسی»، هفته گذشته ملا هبتالله آخندزاده، رهبر طالبان، در نشست کابینه در قندهار فرمان داد تا تمامی مدارس دینی دخترانه تعطیل شود. دلیل او حیرتآور و در عین حال تکاندهنده بود: در این مدارس، در کنار قرآن و حدیث، مضامینی چون ساینس، ریاضی و زبان نیز تدریس میشد؛ دانشهایی که رهبر طالبان آن را برای دختران افغانستان «خطرناک» خواند.
این موضعگیری نهتنها میزان تعصب و دشمنی طالبان با آموزش دختران را آشکار میسازد، بلکه بیانگر وحشتی عمیقتر است: طالبان بیش از هر چیز از دانشی میترسند که میتواند به پرسشگری، توانمندسازی و رهایی منجر شود. بستن دروازههای مکاتب و دانشگاهها کافی نبود؛ حتا آموزش محدود دینی نیز باید چنان خالی از هر عنصر دانشی باشد که زن افغان در نهایت فقط ابزاری برای اطاعت و تولید نسل باقی بمانند.
ایدئولوژی بهجای آموزش
طالبان فقط مکاتب را نبستهاند؛ آنها در پی تغییر کامل ماهیت آموزشاند. این گروه با بازنویسی کتابهای درسی، حذف علوم اجتماعی و طبیعی، و جایگزینکردن آن با تفاسیر افراطی دینی، آموزش را به ابزار تحکیم ایدئولوژی خود بدل کردهاند.
در مدارس موسوم به «جهادی»، کودکان به جای ریاضی و کیمیا، شعارهای انتحاری و آموزههای جنگی میآموزند. این مراکز آموزشی به پادگانهای کوچک تبدیل شدهاند که به جای تربیت شهروندان، جنگجویان مطیع میسازند.
برای دختران، وضعیت حتا وخیمتر است. در مدارس دینی به آنان القا میشود که «زن تنها برای اطاعت و تولید نسل آفریده شده است». چنین شستوشوی مغزی، آزادی و هویت دختران را از ریشه نابود میکند.
در واقع، مدارس طالبان دیگر نهاد آموزشی نیستند؛ آنها کارخانههای شستوشوی مغزیاند که در آن اندیشه، پرسشگری و آزادی فکری سرکوب میشود. نتیجهی چنین روندی، تربیت نسلی است که نه خلاق و پرسشگر، بلکه اسیر ایدئولوژی و چرخهی خشونت خواهد .
دشمنی پایدار طالبان با آموزش زنان
چهار سال گذشته بهروشنی نشان داده است که طالبان نه صرفاً با شکل یا ساختار آموزش، بلکه با اصل موجودیت زن در عرصه دانش و جامعه سر ستیز دارند. در جهانبینی طالبانی، زن نه انسان مستقل با حقوق ذاتی، بلکه ابزاری برای تولید نسل، خدمتگزاری و اطاعت از مرد تعریف میشود.
این دشمنی چنان عمیق است که حتا پذیرش همه قیود و شرایط سختگیرانه نیز نتوانسته برای دختران دریچهای به آموزش بگشاید. آنان حاضر شدند حجاب کامل اسلامی را رعایت کنند، در صنفهای جداگانه بنشینند، و تحت نظارت مستقیم معلمان و مدیران طالبانی درس بخوانند؛ با این حال، باز هم راه ورودشان به مکتب و دانشگاه بسته ماند. این واقعیت نشان میدهد که مسئله طالبان نه «شکل» آموزش، بلکه اصل «حق دانستن» برای زنان است.
در نظام طالبانی، زن از همه عرصههای حیات اجتماعی حذف شده است:
• از آموزش، که کلید آگاهی و توانمندسازی است؛
• از کار و اقتصاد، که امکان استقلال مالی و مشارکت در تولید را میدهد؛
• از سیاست و تصمیمگیری، که میتواند صدای آنان را به ساختار قدرت برساند؛
• و حتا از حق ساده سفر بدون محرم، که استقلال فردی را تضمین میکند.
در میان همه این محدودیتها، آموزش به نماد اصلی حذف سیستماتیک زن بدل شده است. طالبان دریافتهاند که دانایی بزرگترین تهدید برای بقای ایدئولوژیشان است؛ زیرا زنی که میخواند و میآموزد، دیگر نمیتواند مطیع محض بماند. از همینرو، جنگ طالبان با آموزش زنان در واقع جنگ با اندیشه، پرسشگری و آزادی است.
تناقض آشکار طالبان
تصمیم اخیر ملا هبتالله برای بستن مدارس دینی دخترانه، بار دیگر تناقض عمیق طالبان را برملا ساخت. این گروه در چهار سال گذشته بارها مدعی شده بودند که با آموزش «اسلامی و مطابق شریعت» برای دختران مخالفتی ندارند و صرفاً با «آموزش غربی و غیردینی» مشکل دارند. حتا تعطیلی مکاتب و دانشگاهها را با این بهانه توجیه میکردند که بهجای آن، زمینهی تحصیل اسلامی برای دختران فراهم خواهد شد.
اکنون اما واقعیت آشکار شده است: طالبان حتا همان بدیل خودساخته را نیز تحمل نکردند. فرمان بستن مدارس دینی دخترانه نشان میدهد که مشکل این گروه نه در نوع یا محتوای آموزش، بلکه در اصل آموزش زنان است. به عبارت دیگر، طالبان با هر شکلی از دانشآموزی زنان – چه مدرن و چه دینی – سر ستیز دارند.
این تناقض آشکار، مشروعیتزدایی بزرگی از ادعاهای طالبان است. آنها با این اقدام نشان دادند که وعدههایشان چیزی جز تاکتیکهای فریبنده برای آرامکردن افکار عمومی نبوده است. تصمیم به ممنوعیت کامل حتا آموزش دینی برای دختران ثابت میکند که طالبان اساساً زن باسواد را خطری برای بقای ایدئولوژی خود میدانند.
در حقیقت، برای طالبان زن باید در همان جایگاه سنتی و محدود باقی بماند: در چهاردیواری خانه، مطیع مرد، و بینیاز از هر نوع دانشی که بتواند به استقلال فکری و اجتماعی او بینجامد. بستن مدارس دینی دخترانه آخرین پرده این نمایش تناقضآلود است که برهنه میسازد: طالبان هرگز به آموزش زنان باور نداشتهاند و نخواهند داشت.
روزنهای در دل تاریکی
گرچه این تصمیم ضربهای تازه بر حق آموزش دختران افغانستان است، اما در دل خود یک نکته مثبت نیز دارد: دختران دیگر از خطر شستوشوی مغزی طالبانی در این مدارس در امان خواهند بود. این فرصت هرچند محدود، میتواند خانوادهها و دختران را به سوی راههای بدیل – کورسهای مخفی، آموزشهای آنلاین و ابتکارات جامعه مدنی – سوق دهد.
در نتیجه، بستن مدارس دینی دخترانه بخشی از یک سیاست گستردهتر است: پاککردن زنان از جامعه افغانستان. با ممنوعیت مکتب، دانشگاه و حالا مدرسه دینی، طالبان نیمی از جمعیت کشور را محکوم به بیسوادی و انزوا ساختهاند.
اما تاریخ نشان داده است که هیچ قدرتی توان خاموشکردن عطش دانستن را ندارد. دختران افغانستان با وجود تهدید و سرکوب، در کلاسهای مخفی و آنلاین به آموزش ادامه میدهند. طالبان میتوانند دروازهها را ببندند، اما نمیتوانند اشتیاق دانستن را نابود کنند.